میدونی چیه؟ از بس که مغرور بودم تنها موندم در این راه اما غرورم واسه خودم نبود اما.....
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۱ ساعت 21:33 توسط [♥ خسته♥]
|
میدونی چیه؟ از بس که مغرور بودم تنها موندم در این راه اما غرورم واسه خودم نبود اما.....
بازم بخت بدم بهم رو کرد اما این دفعه بدجور رو کرد مادرم بهم میگه ازبس مغروروخود بینی همیشه بدشانسی میاری حق بااونه اگه اینبار چهره ی واقعیمو بهش نشون میدادم که بفهمه چقدر عاشقشم شاید الان دستش توی دست دیگری نمیدیدم **اما افسوس که گذشت**
میگن که رفیق سنگ صبور غمهاست اما من هروقتی که غم داشتم رفیق ندیدم اما وقتی غم داشت پاش موندم با هرذره غمش من خرد شدم ولی نمیدونم واسه چی با غم من اون شاد میشد ؟ شاید ارزشمو نداشت لعنتی شاید دوسم نداشت ؟شاید....شاید...شایدم نمیدونم
من به دادش رسیدم ولی اون دلمو رها کرد باتمام وجود صداش کردم اما اون رقیبمو صدا زد گفتم دوستدارم گفت به درد هم نمی خوریم خواستم به خودم اسیب برسونم که شاید دلش واسم بسوزه واز روی دلسوزی بغلم کنه که بازم گرمای تنشو حس کنم اما اون مراقب بود چیزیش نشه تا بتونه به عشقش برسه ...
زندگی مثل یه دیکته میمونه هی مینویسیم وپاک میکنیم غافل ازاینکه یه روز داد میزنن ورقه ها بالا....
یکی بود بکی نبود زیر گنبد کبود یه غریب اشنا دل وجونم روربودگل یاس مهربون اینجوری نگام نکن اون غریبه خودتی تا ابد باهام بمون